خلاصه داستان:
اولین داستان جیمز باند ماموریتی بود به مقصد ماداگاسکار که در این ماموریت او در پی یک تروریست به نام مولاکاست. همه چیز بر طبق برنامه پیش نمیرود و باند برای اینکه بتواند به مخفی گاه تروریستها نفوذ کند تصمیم میگیرد که موضوع را بدون دخالت M16 بررسی کند. در پی این کار وارد جزایر باهاما می شود و در آنجا با دیمیتریوس و دوست دخترش سولانگ روبرو می شود. او متوجه می شود دیمیتریوس با لوشیفر که یک بانکدار تروریست است ارتباط دارد. سازمان مخفی ضد جاسوسی در می یابد که لوشیفر در پی آن است که در کازینو رویال در مونتنگرو سرمایه گزاری کند. M16 به جیمز باند ماموریت می دهد که او را تعقیب کند و سعی کند با لوشیفر در بازی قمار رقابت کند و او را شکست بدهد تا شاید سازمان منهدم بشود.
